
ابتدا بايد معني دو واژه انتحار و استشهاد را بررسي كرد و در ادامه به تعاريف عمليات انتحاري و عمليات استشهادي پرداخت تا فرق اين دو با هم مشخص شده، توجيه براي عمليات استشهادي روشن مي گردد. انتحار در لغت بمعناي خودكشي است و در اصطلاح شرع عبارت است از اينكه كسي بخاطر حرص دنيوي و طلب مال و يا در حالت غضب وخنجر به قصد خودكشي، خود را بكشد. به عبارت ديگر هر نوع خودكشي كه به غير انگيزه ديني و بدون اجازه نصوص شرعي انجام شود انتحار محسوب مي شود و حرام است اگر كسي اقدام به خودكشي و انتحار كند مرتكب گناه كبيره شده، گرفتار عذاب الهي مي شود.
استشهاد در لغت يعني گواه خواستن، كسي را به شهادت خواندن، كشته شدن در راه خدا كه منظور از آن همين معنالي اخير است.
اما تعريف عمليات انتحاري: دراقدام به كشتن ديگران همزمان با قتل خويش.
پس اين نوع عمليات در مواردي كه عليه دشمنان متجاوز و اشغالگر و به قصد دفع تجاوز از ناموس، وطن و دين انجام شود كه شكب دفاعي دارد همان عمليات استشهادي است و اگر داراي ويژگي ها و ملاك مذكور نباشد.
1. تفاوت انتحار و استشهاد چيست؟
انتخار در لغت به معناي خودكشي و در اصطلاح شرع عبارت است از اينكه كسي به خاطر هدف غير معقول و غير مشروع (مثل طلب مال و حرص دنيا و يا در حالت غضب و...) دست به خودكشي زند. اين عمل (اقدام به خودكشي) حرام و از گناهان كبيره و مرتكب آن به عذاب الهي دچار ميشود. استشهاد در لغت يعني گواه خواستن، كسي را به شهادت خواندن، كشته شدن در راه خدا كه منظور ما همين معناي اخير است.
در زمان ما كلماتي مانند عمليات انتخاري و عمليات استشهادي به گوش ميخورد، آيا اين دو با هم فرق دارند؟ كداميك از آنها با مباني ديني ما سازگاري دارد؟
عمليات انتحاري آن است كه شخصي اقدام به كشتن ديگران نمايد كه اين عمل همزمان به كشته شدن خودش نيز بينجامد.
ولي عمليات استشهادي روش جديدي است براي مقاومت و رويارويي با دشمن كه با وسايل و ابزار جديد كشنده كه در گذشته معمول و معروف نبود، انجام ميشود و مجري آن يقين يا ظن غالب دارد كه خودش نيز در جريان عمليات به شهادت ميرسد كه اين تعريف با يكي از معاني لغوي استشهاد كه كشته شدن در راه خداست مناسبت دارد.
به عبارت ديگر عمليات استشهادي عليه متجاوزگران و اشغالگران سرزمين اسلامي يك كار جهادي است و مجاهد مسلمان به خاطر دفاع از دين و ناموس و آبروي خود اين عمليات را انجام ميدهد، هر چند در ظاهر بين انتحار و استشهاد تفاوتي نميباشد ولي شرع مقدس بين دو چيز كه در ظاهر مثل هم هستند ولي در نيت و قصد متفاوتند به اندازه زمين تا آسمان و بيشتر تفاوت گذاشته است. انتحار؛ هلاكت و كشتن خود و ديگران به خاطر هدفي غير معقول و غير مشروع است ولي استشهاد آخرين مرحله از مراحل دفاعي است كه بنا به ضرورت انجام ميگيرد و اين كار در راه خدا و جهت دفاع صورت ميپذيرد. درست است كه در حكم اوليه كشتن انسانها شرعاً حرام است ولي وقتي در دفاع از خود و نشاندن متجاوز سر جاي خود راه چاره ديگري نميباشد آيا اين عمل جايز نميباشد.در قواعد فقهي داريم كه «الضرورات تبيح المحذورات» يعني مواقع ضروري ممنوعات مباح و روا مي شود.
شما تصور كنيد اينكه دشمن وارد سرزمين عدهاي شده و انواع خسارات مادي و معنوي را به آنها تحميل نموده و اينان براي دفع ضرر و دفاع از خود چارهاي جز كشتن دشمن به طريق استشهادي ندارند. حال اينجا عقل و شرع چه حكم مينمايد؟
پس انتحار و عمليات انتحاري از نگاه اسلام مردود و حرام است و امروزه از آن به عنوان اعمال تروريستي نام برده ميشود [مثل آنچه سازمان مجاهدين خلق (منافقين) عليه اهداف دولتي و شهروندان در سالهاي اوليه انقلاب انجام ميدادند و يا عمليات انتحاري عليه زائران امام حسين(ع) كه در سالهاي اخير رواج بيشتري يافته است؛ و عمليات استشهادي كه بنا به ضرورت، يك عمليات دفاعي است از مصاديق شهادت در راه خدا ميباشد.[1]
2. ورود ايران به خاك عراق مطمئناً با آسيب ديدن مناطق مسكوني و افراد غير نظامي همراه بوده آيا اين براي ما مسئوليت نمي آورد؟
جمهوري اسلامي ايران درتاريخ 28 اكتبر 1982 از دبير كل سازمان ملل درخواست مي كند يك گروه حقيقت ياب براي بازديد مناطق مسكوني مورد حمله عراق اعزام نمايد كه اين درخواست در تاريخ دوم مه1983 تكرار مي شود. علاوه بر اينكه جمهوري اسلامي در درخواست دوم خويش تأكيد كرده بود كه چون رژيم عراق نيز ادعاي مشابهي در مورد حمله ايران به مناطق مسكوني آن كشور دارد گروه تحقيق مي تواند به كشور عراق هم اعزام گردد.
دبيركل در اين زمينه با عراق مشورت نموده و عراق موافقت خود را مبني بر اعزام گروه تحقيق اعلام مي دارد و بدين ترتيب گروه تحقيق از تاريخ 20 مه تا 10 ژوئن 1983 از دو كشور ايران و عراق بازديد كرده و گزارش خود را تسليم دبيركل كرد. گزارش گروه تحقيق بيانگر ويراني سنگين مناطق مسكوني در ايران بواسطه نيروي هوائي عراق، توپخانه و حملات موشكي عراق و حاوي خسارت ناچيز مناطق مسكوني در عراق بوده است كه سرانجام اعضاي شوراي امنيت در 31 اكتبر 1983(9/8/1362) با 12 رأي موافق و سه رأي ممتنع بدون رأي مخالف قطعنامه540 را تصويب مي كند.[2]
يكي از اعمال غير انساني و مغاير با موازين بين المللي كه رژيم عراق براي نجات خود از مهلكه اي كه خود بوجود آورده بود حمله به مناطق مسكوني و شهرهاي مختلف ايران بود تا با ايجاد اضطراب در مردم مانع از حضور آنان در جبهه ها شود ولي جمهوري اسلامي بدليل پايبندي به اصول اسلامي وانساني و احترام به قوانين بين المللي هرگز به مناطق غير نظامي حمله نكرد. آقاي هاشمي رفسنجاني ضمن بياناتي به نقل از كتاب ورد به خاك عراق مي گويند: حضرت امام+ در ابتدا با ورود به خاك عراق موافق نبودند ولي در عين حال متوقف كردن جنگ راهم نمي پذيرفتند و يكي از دلايلي كه امام; به جهت عدم ورد به خاك عراق اظهار مي داشتند اين بودكه مردم بي گناه عراق آسيب مي بينند كه اگر حاكمان بغداد مطلع شوند كه ما قصد ورود به خاك عراق را نداريم با خيال راحت به شرارت خود ادامه مي دهند عاقبت نتيجه آن جلسه اين شد كه امام; اجازه دادند به صورت محدود درمناطقي كه مردم عراق نيستند ما وارد خاك عراق شويم و طراحي عمليات رمضان در آن منطقه، به همين علت بود.
شيوه جنگيدن ما با شيوه جنگي حكومت بعث عراق فرقي مي كند ما براي خدا مي جنگيديم چون دفاع از ضروريات فقه ماست ما به هيچ وجه قصد تجاوز به مال و جان ملت عراق را نداشتيم ما هدفمان سرنگوني صداميان بوده وقتي كه عراق شهرهاي ما را با بمب و موشك مي زد، امام; اجازه نمي دادند كه ما هم شهرهاي عراق را بزنيم و قتي ديدند عراق خيلي شرارت مي كند اجازه دادند و فرمودند: شما بايد 48 ساعت قبل اعلام كنيد تا هركس مي خواهد از شهرها بيرون رود پس هدف ماكشتار افراد غير نظامي نبود ما در طول جنگ براحتي مي توانستيم شهرهاي بصره و تنومه والعماره و ... عراق را هر روز گلوله باران كنيم هواپيماهاي ما هر روز مي توانستند قسمتي از بغداد را خراب كننند شهر بصره از مهم ترين شهرهاي عراق زير آتش توپخانه هاي ما بود و ما مي توانستيم آن را باخاك يكسان كنيم ولي اينكار را نكرديم چون ما تجاوزگر نيستيم. فرهنگ ما بر گرفته شده از فرهنگ حسين بن علي(ع) است، غيرت ما نشات گرفته از غيرت عليبنابيطالب(ع) است كه فرمود: اگر مسلماني براي اين خبر كه دشمنان خلخال از پاي زن يهودي ربودند بميرد ، جاي دارد. پس مرام و آئين ما آسيب و تجاوز به بيگناهان نيست و اگر در طول جنگ بصورت محدود و جزئي در بعضي موارد در طريق دفاع و دفع تجاوز دشمن، مجبور به اموري شديم. آيا عواقب و صدمات و لطمات جنگ بر عهده ماست يا بر عهده آنكه شروع كننده و به وجود آورنده فتنه بوده است.
اگر كسي فتنه اي را پيش آورد بايد عواقب آن را هم بپذيرد مگر در جنگ جمل و صفين و نهروان ، امير مومنان و عده اي از مومنان مجبور نشدند مقابل مسلمانان بايستند و بر روي آنها شمشير بكشند آيا اين گناه علي(ع) است كه شمشير مي كشد و مي خواهد دين را حفظ كند و فتنه را خاموش سازد.
و از طرفي در فقه ما آمده است كه اگر جنگي بين مسلمانان و كفار واقع شود و كفار عدهاي از مسلمانان را بعنوان سپر خود قرار دهند كه تنها راه حمله و يورش مسلمانان به كفار از طريق كشتن اين عده مسلمان است و چاره جز آن نمي باشد،دين اين اجازه را مي دهد، چون مهم تر از يك عده مسلمان دين و آئين اسلام است به همراه مسلمانان ديگري كه نبايد تحت سلطه دشمنان در آينده پس كشور ما تحت فرمان ولي فقيه زمان خود، كه حكمش حكم خدا بود از خود دفاع كرد و در اين دفاع از اصول انساني و اسلامي تخطي نكرد.
عمليات استشهادي در نگاه گروهي از مسلمانان عملياتي است كه انجام دهنده عمليات براي براورده كردن هدف آن، با علم به قطعي بودن (يا بالا بودن احتمال) از دست دادن جان، اقدام به انجام عمليات ميكند و نيت و چگونگي انجام عمليات با معيارهاي آن گروه از مسلمانان همخواني داشته باشد. مسلمانان، شخص كشته شده در عمليات استشهادي را «شهيد» ميدانند و به كار بردن واژه انتحاري براي چنين عملياتي را صحيح نميدانند. ممكن است يك عده از مسلمانان يك عمليات واحد را استشهادي بدانند و عده ديگري چنين نظري نداشته باشند. بعضي گروههاي تروريستي از اين واژه براي عملياتهاي انتحاري خود استفاده ميكنند، با اين حال قضاوت در مورد تروريستي بودن يك عمليات استشهادي در حالت كلي دشوار است و ممكن است عملياتي كه از آن با لفظ عمليات استشهادي نامبرده شده عملياتي تروريستي باشد يا نباشد.
نگاه اسلام
در اسلام اعمال خشونت بر ضد افراد عادي بشدت نهي شده و عمليات اشتشهادي فقط در موقعي درست ميباشد كه بر ضد نيروي اشغالگر و دشمن صورت بگيرد و نه بر ضد غير نظاميان كه در اينصورت اعمال تروريستي و انفجارهايي القاعده كه در بين مردم عادي انجام ميدهد مانند وقايع ۱۱ سپتامبر وانفجارهاي عراق نتنها استشهادي نيست بلكه قتل عمد محسوب شده و جنايتي عظيم از نظر اسلام و مسلمانان چهسني و چه شيعه محسوب ميشود[1].
عمليات انتحاري يا استشهادي؟
در اينكه اينك اين عمليات، راهبردي استراتژيك براي مقابله با دشمنان اسلام است ، كسي شكي ندارد و در رجحان سياسي اين راه بر ديگر راهها ،براي بدست آوردن حقوق اوليه مسلمانان مظلوم هم، بحثي نيست!
بلكه بحث ما اينجا تنها فقهي محض است! دليلي كه براي حرمت اين عمليات آورده ميشود، آيه شريفه "لا تلقوا بايديكم الي التهلكة" است، به اين بيان كه خود كشي حرام است واين آيه شريفه ، اطلاق دارد و هم شامل خود كشيهاي از روي ياس و نا اميدي از زندگي ميشود وهم شامل غيرش! در مقابل، گروهي كه بر جواز اين عمل استدلال ميكنند، عمدتا گفتهاند كه آيات قتال در قرآن اطلاق دارند وميتوان آنها را شامل جائي كه براي كشتن دشمن، خود انسان هم كشته شود، نيز دانست! اما بنظر ميرسد استدلال قائلين به جواز بوسيله اطلاقات قرآني كافي نيست، چرا كه آيات جهاد به اصطلاح موضوع خود را ايجاد نميكنند، توضيح اين مطلب:
اگر رهبري به سربازان خود بگويد از فلان فرمانده اطاعت نمائيد، نميتوان فهميد كه هر دستوري آن فرمانده بدهد، لازم الاجراء ست و حتي اگر مثلا دستور به كشتن رهبر خود گروه هم بدهد ويا حتي اگر حرام خدا را حلال كند ناگزيريم كه حرف او را بپذيريم چرا كه مثلا رهبر گفته! خير! دراينجا هم دقيقا بحث ما ، همين نكته است.... يعني نميتوان از اطلاقات آيات قرآني، اين نتيجه را هم گرفت كه اين روش(كشتن دشمن با كشتن خود) حلال است .... بلكه حكم جهاد ، تنها ميتواند با روشهايي كه در رتبه سابق جوازش ثابت شده ، اجرا شود! بعبارت ديگر، همچنان كه جنگ با بالاي نيزه بردن قرآن از سوي معاويه و فريب غير شرعي جايز نبود چه بسا با عمليات فدائي نيز جايز نباشد.. ودر نتيجه چون جواز و يا عدم جواز اين عمل ، به خودي خود ، مشخص نيست ، نميتوان از اطلاقات قرآني هم اين روش را استنتاج نمود! حاصل كلام آنكه ، براي اين استفاده و استدلال بر اين قول ، مي بايد با آيات خاص ابتدا، جواز خود اين عمل را ثابت نمود و سپس پرسيد كه در قتال هم ميتوان از اين روش جائز بهره برد يا خير؟! كه جواب آري خواهد بود! اما دليل حرمت نيز گرچه دليلي مطلق است و اين اطلاق نهي است كه ميگويد به هيچ وجه و با هيچ بهانه اي نبايد اين عمل(انتحار) صورت گيرد ، ولي بايد توجه داشت كه اطلاقات قرآني ، چه بسا در بيان حكم تشريعي (حلال و حرام شرعي)نباشند ، بلكه منظور از آنها ، تنها بيان شعارهاي اساسي و قانونهاي كلي باشد و نكته هاي ديگر آن خطاب كلي و توضيح اين قانون كلي و شعار انقلابي اوليه بتدريج و در پيچ و خمهاي زندگي بشر و با بيان اهل بيت و پيامبر (ع) روشن گرديده اند! مثلا اگر آيه اي فرمود : "كلوا مما امسكن" (از آنچه سگ شكاري گرفته بخوريد) بدين معنا نيست كه خوردن آن ذبيحه ، هيچ شرط ديگري ندارد ، بلكه آيه ، ضابطه كلي قضيه است و ميگويد ، كه به خودي خود شكار با سگ منعي ندار ، ولي اين آيه ديگر به اين مطلب كاري ندارد كه آيا اين سگ ، آن ذبيحه را نجس كرده وبايد قبل از خوردن ، ابتدا آن را آب كشيد يا خير! در اين آيات هم ، تقريبا چنين شرايطي وجود دارد و كلي بودن اين حكم ويا در شرايط خاصي بودنش را بايد با سنت و سيره پيامبر واهل بيت (ع) فهميد! دليلهايي كه براي جواز ميتوان بر شمرد، بهترين آنها دو دليل زير است: در سيره پيامبر و از جنگهاي آن حضرت نقل شده ، در حالي كه مسلماناني بوده اند كه يقين به كشته شدن خويش در ميدان جنگ داشته و حتي از قبل شروع جنگ ، بشارت آن شهادت را از سوي پيامبر شنيده بودند ، ولي با اين حال ، پيامبر(ص) به انها اجازه حضور در ميدان جنگ ودر نتيجه شهادت را مي داده اند! اين دلايل متقن تاريخي و اجمالات متواتر حديثي در سيره و تاريخ و كتب احاديث بسيارو بسيار است در نتيجه ميتوان پرسيد ، آيا ميان اين دو قطع ويقين تفاوتي هست؟ آيا اين طور نيست كه هر دو شخص يقين دارند كه در اين نبرد كشته خواهند شد؟! آيا تعبير عرفي خود كشي بر هر دو صادق نيست؟ آيا مولا علي (ع) كه در ليلة المبيت در بستر پيامبر آرميد، حال انكه ميدانست مردان مسلح تا چندي ديگر براي كشتن كسي كه در بستر است هجوم خواند آورد ، آيا او عملي ناپسند كرد؟ و يا آيا سيد الشهداء (ع) با آنكه ميدانست در اين جنگ نابرابر كشته خواهد شد ولي باز به سوي كربلا رفت آيا نعوذ بالله به اشتباه رفت؟ دليل دوم: اصولا قواعد اوليه فقهي هميشه هنگامي جاريند كه قاعده ثانوي فقهي وجود نداشته باشد ،مثلا اگر حكم فقهي خاصي موجب حرج (كه از موارد قواعد ثانوي است) شود، ديگر آن حكم فقهي جاري نخواهد بود و بطور كلي رعايت اهميتهاي ملاكي در نزد فقه، بسيار با ارزشتر از مراعات قواعد خشك و غير قابل تكان اوليه مي باشد! بعنوان مثال نميتوان كسي كه در حال غرق شدن است را بدين بهانه كه نبايد در آب غصبي شنا كرد رها نمود و نميتوان به اين بهانه كه دكتر نامحرم است، از معاينه ضروري او مانع شد و يا بدين بهانه كه آب نجس است و يا گوشت ، ميته است ، در هنگام ضرورت آن آب را ننوشيد و آن گوشت را نخورد! و شكي نيست كه در بسياري از موارد عمليات استشهادي هم با چنين وضعي رو برو هستيم چرا كه از سويي آلترناتيو ديگري براي مبارزه با دشمن نيست و از سوي ديگر هم ، خداوند سلطه كفار بر مسلمين را نميپذيرد" ولن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا" و از سوي سوم ، اين سلطه كفر و يهود ، روزانه به ما خسارتهاي جاني و مالي فراوان زده است و يك رعب بي انتها در دلهاي مومنين ايجاد نموده ، در نتيجه ميتوان گفت چون دليل واضحي هم براي منع چنين عملياتي نيست پس اين راه تنها راه مشروع باقي مانده خواهد بود[2]! در حكم اوليه و حالت اوليه كشتن انسانها شرعا" حرام است و كسي كه مرتكب چنين كاري مي شود, مجرم است. اما وقتي كه در دفاع از خود و خانواده خود مجبور به كشتن ديگري شويم, اين عمل جايز مي شود. فرض كنيد كه كسي قصد جان ما را كرده است و تنها صورت دفاع از جان خود, مقابله با او و كشتن او مي باشد, به حكم "الضرورات تبيح المحظورات " كشتن او مباح ميشود.(الحدائق الناظره , الشيخ يوسف بحراني ج : 15 ص : 423 و معجم الفاظ الفقه الجعفري , الدكتور احمد فتح الله ص : 263 و معجم لغه الفقهائ محد قلعجي ص : 283 و المعجم القانوني , حارث سليمان الفاروقي ص : 473) پس در دفع ضرري كه هيچ چاره اي از آن نيست , مثل جايي كه حفظ جان وابسته به خوردن گوشت مردار است, محرمات حلال مي شوند.
- در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی،در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادت ها و ایثار ها چه شد؟
- چرا اجازه مي دادند جوانان كم سن و سال به جبهه بروند؟
- تفاوت انتحار و استشهاد چيست ؟ روي مين رفتن كدام نوع است؟
- چرا ایران قطعنامهی 598 شورای امنیت مبنی بر لزوم پایان دادن به جنگ و برقراری صلح را نمیپذیرفت؟
- آیا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده است یا به ضرر؟
پست الکترونيکي :
*مطلب :
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .