
چرا اجازه مي دادند جوانان كم سن و سال به جبهه بروند؟ نوجوانان خيلي از روي احساس تصميمي ميگيرند و از اين رو به كارهايي دست ميزنند كه مطابق با قواعد ارتش و جنگ نيست مثلا جوگير ميشوند و زير تانك ميروند؟
سن قانوني ما براي حضور درگردانهاي نظامي رزمي در جنگ 16 سال بوده است و همراه با اين شرايط سني رضايت نامه كتبي از والدين شرط ديگر آن بوده، اما شور و شوق بي حد وحصر جوانان و نوجوانان براي دفاع از اسلام و انقلاب و لبيك به نداي رهبرشان تاجايي بود كه درشناسنامههاي خود دست ميبردند و آن را تغيير مي دادند تا بتوانند در جبهه ها حضور يابند.
حضرت امام; در پاسخ به تبليغات دروغين دشمنان خارجي و دنباله هاي آنان در داخل كه حضور گسترده نوجوانان و جوانان را درعرصه رزم و دفاع، اجباري جلوه دادندفرمودند:
«اجانب تبليغ مي كنند كه در ايران، بچههاي كوچك را با زور به جبهه ميفرستند در حالي كه چنين نيست مردم ميخواهند جلوي اين جوانهاي 14 -15 ساله را بگيرند كه به جبهه نروند ولي آن ها از دست پدر و مادرها فرار ميكنند و به جبهه ميروند! مسلماً فردي را كه بالغ نيست نه كسي ميگويد به جبهه بروند و نه كسي چنين حقي دارد كه بگويد! مردم بحمدالله خودشان از رفتن به جبههها استقبال ميكنند و جبهه ها را پر ميكنند.
مقام معظم رهبري حضرت امام خامنهاي (حفظه الله) در سال 61 در پاسخ به خبرنگاران درباره حضور نوجوانان و جوانان در صحنههاي نبرد فرمودند: ما جوانان كم سن و سال را به جبهههاي جنگ اعزام ميكنيم. اين جوانان و نوجوانان و ميان سالان ايران هستند كه با اشتياق زيادي اصرار ميكنند و در موارد بسياري اصرار آنها مورد قبول قرار نميگيرد و ودر مواردي هم با التماس و گريه و با آوردن اجازه از والدين، مسئولين را مجبور ميكنند كه به آنها اجازه بدهند كه به جبهه بروند»[1]
در بسياري از موارد كه فرماندهان و دست اندركاران متوجه حضور نوجوانان براي اعزام به جبههها ميشدند و اجازه نميدادند، آن نوجوانان با اصرار و ابرام و گريه و زاري ميخواستند تا به آنها اجازه عزيمت به جبههها داده شود و پس از اينكه پاسخ منفي مي شنيدند خيلي از آنها به بهانه نيروهاي امدادگر و حضور در ايستگاههاي صلواتي، وارد جبهه ها ميشوند. شهيد "يدالله فروزنده " نواجواني 12-13 ساله است كه با گريه و زاري از مسئولين درخواست مي نمايد تا اجازه دهند او هم با ديگر رزمندگان به جبهه اعزام شود اما مانع مي شوند او كه از اين راه نااميد مي شود، خود را زير قطار و روي شاسي قطار قرار ميدهد وبا لباس و چهرهاي روغني خود را به جبهه ميرساند. بچهها و مسئول تداراكات كه به منطقه ميرسند با تعجب او را ميبينند كه پارچ آبي دست گرفته و به رزمندگان آب مي دهد! و اين يك نمونه از صدها نمونه است.
حضرت امام درباره اين شور و شوق فرمودند: انسان مي بيند كه جوانهايي هستندف من زياد با اينها بر مي خورم؛ جوان هايي هستند كه ميآيند گريه ميكنند كه ما ميخواهيم برويم به جبهه؛ نميگذارند برويم. همين پريروز يا امروز بود كه يك جواني آمد بود و گفت: دو تا برادرم كشته شدهاند خودم ميخواهم بروم. گفتم جوان! كافي است، آنها رفتند، ديگر بس است شروع كرد گريه كردن!»[2]
جهاد في سبيل الله و به خصوص جنگ با دشمن در ميدان رويارويي مجموعهاي از شور و شعور است. باورهاي فكري بدون شور در حركت ميافتد اما به تحقق نمي رسد و شور بدون پشتوانه شعور ماندگاري ندارد. بيان اين نكته ضروري است كه هر شور و احساسي مذموم نيست و شور و احساس نوجوان و جوان در ميدان رويارويي با دشمن دين براي پياده شدن و رسيدن به فرمان الهي آنجا كه خود را به زير تانك ميافكند، يا روي مين ميرود؛ شور و احساس مقدس است. اين شور عين شعور است. بلكه اوج آگاهي و بينايي است كه فقط آرمان الهي را ميبيند و جسم و متعلقات جسماني را فراموش ميكند؛شور و احساسي كه مقابل عقل و آگاهي است؛ هوسراني و طغيان نفس دربند تعلقات جسماني است. اما شور جوانان ما در 8 سال حماسه و ايثار، شور آگاهانه عشق به امام حسين و راه خدايي او بود. شور آگاهانه لبيك به نداي نائب معصوم و رهبري انقلاب شورآگاهانه عشق به شهادت و لقاء الهي، شور مبارزه وايستادگي در برابر دشمنان اسلام ناب محمدي و ...بود.
يكي از همرزمان حسين فهميده ميگويد:« روزي كه حسين شهيد شد و دشمن به شدت حمله كرده و حسين هم كه خوب ميجنگيد تير خورده و مجروح شده بود، وقتي به طرف او رفتم تا او را عقب ببرم مخالفت كرد و گفت حالا كه قرار است بميرم بايد چند نفر از عراقيها را بكشم. بلافاصله نارنجكي به خود بست و زير يكي از تانكهاي عراقي كه درحال پيشروي بود خوابيد و با شهادت خود، هم تانك عراقي را منهدم كرد و هم چند نفر را به درك فرستاد»[3]
و شهيد محمدرضا نيكخواه كه در ايام نوجواني پا به جبهه ها ميگذارد در وصيت نامهاش جملاتي مينويسد كه حاكي از عمق آگاهي و شور مقدس اوست. شور و احساسي مقدس او را به جبهه هاي شناخت حقيقت از باطل كشانده و اين معرفت او را به شوري والاتر و احساسي نوراني تر، فرا خوانده و در 12 سالگي درعمليات خيبر به سوي مقام شهادت كشانده است.
در وصيت نامهاش آمده است:«عشق به شهادت مرا ديوانه كرده است به عشق ديدار سيدالشهدا (ع) دلم بي قراري ميكند و باهيچ چيز آرام نميگيرد الا با شهادت وزيارت شهداي كربلا و ديدار دوستان شهيد خود كه مدتي است از دوري آنها بي قرارم. آخر ميدانيد من عاشق و مسافر كربلا هستم. آرزوي شهادت چشمان مرا بسته است. من دنيا را دوست ندارم. از خدا ميخواهم كه ديگر مرا به پشت جبهه بر نگرداند.»[4]
برخي مكاتب هيچ معادلي براي شهادت ندارند لذا به ناچار «انتحار» را معادل شهادت يا استشهاد قرار ميدهند. درست است كه انتحار و استشهاد، هر دو در جان دادن داوطلبانه اشتارك دارند، اما حكايت اين كجا و آن كجا! انتحار اقدامي است بر عليه خود اما استشهاد اقدامي است براي سعادت خود چرا كه به فرموده نبي مكرم اسلام: اولين كسي كه وارد بهشت مي شود شهيد است»
انتحار حركت به سوي نيستي و نابودي است ولي استشهاد آغاز حيات طيبه اي است كه روزي خوري نزد پروردگار را به همراه دارد. در انتحار نوعي جهل و ناآگاهي حاكم است چرا كه طبيعت بستر از مرگ گريزان است آن كه در عين نفرت از چيزي به طمش مي رود جاهل است. بر انتحار اگر اثري مترتب باشد زودگذر و بي بركت است.
اما در شهادت، آگاهي بصيرت و شجاعت حاكم است شهيد با آگاهي نگاه به افق روشن آينده و داوطلبانه جان فاني خويش را اهدا مي كند. تا جان جاوداني به دست آورد. آثار شهادت براي جامعه نيز آثاري ماندگار، عميق و با بركت است.[5] جوانان و نوجوانان ما با تأسي به جوانان و نوجوانان عاشورا و كربلا پاي در راه سختي نهادند كه اجر بهترين تلاش گران اين راه شهادت بود. چنانكه قاسم بن الحسن نوجوان 13 ساله كربلا با اصرار و گريه بسيار از سيد الشهدا7 اجازه ورود به ميدان جنگ را دريافت كرد و در حالي وارد ميدان شد كه لباس رزمي به اندازهاش يافت نشد و پاهاي مبارك او به ركاب اسب نميرسيد ...
بنا به فرموده حضرت امام خميني; رزمندگان ما چونان حسين (ع) پاي در ركاب جهاد گذاشتند و همچون او نيز به شهادت رسيدند.[6]
- در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی،در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادت ها و ایثار ها چه شد؟
- چرا اجازه مي دادند جوانان كم سن و سال به جبهه بروند؟
- تفاوت انتحار و استشهاد چيست ؟ روي مين رفتن كدام نوع است؟
- چرا ایران قطعنامهی 598 شورای امنیت مبنی بر لزوم پایان دادن به جنگ و برقراری صلح را نمیپذیرفت؟
- آیا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده است یا به ضرر؟
پست الکترونيکي :
*مطلب :
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .